درنیکای مامانی و بابایی

درنیکا خانم سه روزی بود که همزمان با اینکه دندون بالاییش داشت درمیامد گوشش هم عفونت کرده بود و تب کرد خلاصه که خیلی بهمون سخت گذشت هم به ما و هم به خودش، بچم ناله میکرد، الان بهتره، امیدوارم دخترم همیشه سلامت باشی

دیدم عکس قشنگیه آقاجون با این سه فنقل خدا سایه اش و بالای سر همه ما نگه داره ...

درنیکا خانم اولین سفر بعد از تولدش به شمال بود البته اینجا بچم خواب بوده وکمی خواب آلوده ...

...

...

درنیکای عزیزم 7 ماه از آمدن تو به این دنیای (نمیدونم چی بگم پر از قشنگی یا زشتی پر از دروغ یا راستی......) بهرحال میگذرد عزیز دلم وقتی میخندی لبهای تو همچون غنچه باز میشود و چشمانت برق میزند لبهایت همیشه خندان است حتی در سخت ترین لحظات، چشمانت وقتی بچه ها را میبیند میدرخشد و مهربانی از صورت ناز تو پیداست، چقدر تو مهربونی دختر گلم که به همه لبخند هدیه میدهی چند وقتی است کمی بهانه گیر شدی و مامان را ول نمیکنی بغل هیچکس دیگه نمیمونی، اشکای قشنگت وقتی من و میخواهی ولی بغل دیگری هستی سریع جاری میشه و چشمات و بارونی میکنه، به برنامه خاله ستاره اظهار علاقه میکنی وقتی برات میزارم جیغ میکشی عزیزم من میدونم خدا باتوست مهربونم ...

چند وقت بود که درنیکا فقط مانده بود پایه میز و گاز بزنه خلاصه من و باباش دستامون و شستیم و رفتیم سراغ دهنش دیدیم بله یه دندون پایین خانوم موش زده بیرون خوب به سلامتی ولی میگن وقتی بچه ها دارن دندون در میارن درد زیادی میکشن البته درنیکا هم یکم عنق شده امیدوارم  به امید خدای بزرگ و به سلامتی همه یکی پس از دیگری تو دهان خوشگل تو بزنه بیرون